افاضه

افاضه

۱ مطلب با موضوع «سفر» ثبت شده است

 مادربزرگش را که می‌دیدم مادربزرگ خودم برایم lجسم می‌شد اما به تفاوت. خوب‌تر که نگاه می‌کنم اما او برایم فقط مادربزرگ خودم نبود. نماینده ی یک نسل که چیز هایی در او بزرگنمایی شده‌بود. کسی بود که طعم تجدد را چشیده و اما هنوز در قالب سنتی خودش باقی مانده بود. با ارزش های نیاکانش بیگانه بود اما هنوز حفظشان می‌کرد. جوری می اندیشید و جور دیگر عمل می‌کرد اما هنوز به لطایف‌الحیل گذشتگان واقف بود شخصیتی متناقض‌نما نداشت. هرکار می‌کردی به دلت می‌نشست اما آرزوی او بودن نمی‌کردی. او دیگر قابل بازتولید نبود اما خودی ارجمند بود. که دیگر نخواهد بود. به راستی که گذار تکرار ناشدنی است اما نکند که ما در دوران بی پایان گذار بند شده‌ایم و خود هم نمی‌دانیم. 

 


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۷ ، ۰۶:۴۹
محمد جواد احمدی زاده