یازدهم: دستکاری تهران و چیز های دیگر
نویسندگان:
علی ملک محمدی (دانشجوی اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه تهران)
محمد جواد احمدی زاده (دانشجوی مهندسی معماری و زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)
شهر آنقدرها هم مرده نیست[0]، زندگی می کند. این حرف شاید زمانی استعاره ای مبهم یا حرفی تمسخر آمیز به نظر می رسید، اما در حقیقت موجودات زنده چیزی نیستند مگر الگوریتم های رفتاری میان ارگان های همکار و شهر هم چیزی به جز این ها نیست. انسان ها ارگان های این موجود غول آسا را تشکیل می دهند و تعامل بین آن ها الگوریتم رفتاری شهر را تعریف میکند[1]. اما آیا همانگونه که اصلاحِ ژنتیکی[2] دیگر موجوداتِ زنده تحقق پذیر است میتوانیم در راستای دستکاری حیات این موجودات نیز گامی برداریم؟
زمانی گذشت تا بشر فهمید که شهرها را هم میشود اصلاح کرد همانگونه که درختان را. برنامه ریزی شهری دانش این اصلاح است و فعالیتی میان رشته ای است که به توسعه و طراحی زمین میپردازد. همان دستکاریست که حرفش را زدیم. اما شاید سابقه این دانش به صد سال هم نرسد.
دیگران
شهرها در ابتدا به شکل ارگانیک و بسته به اهداف و محدودیت هایشان شکل میگرفتند. شاید برای اولین بار نبود، اما یونانی ها دریافتند برای آنکه بازدهی شهرهایشان به حداکثر برسد و ساخت شهر های جدید آسانتر شود، پیش از ساخت شهر به طرح آن فکر کنند. رومی ها نیز همین رویه را پیش گرفتند، سراسر امپراطوری پر از شهرهایی شد با خیابان های عمود برهم: کاردو و دکومانوس[3]. حالا، شهر برحسب نیازهای اولیه بشر و مطابق وظایفش شکل می گرفت، نه فقط توپوگرافی زمین.
دوران رنسانس که فرا رسید توجه به شهرها بازگشت. حتی پاپ[4] هم به فکر اصلاح رم افتاد و به نوعی دستکاری های بعدی را "مباح" شمرد، ولی دیگر شهر فقط تامینکنندهی نیازهای بشر نبود، بلکه محملی بود برای ایدههای بشر، برای آرمانهایش. شهرهای ستارهگون نمونه های برایِ این طراحیِ آرمانیاند. طراح "پالمانووا"[5] تمام فکرش مشغول این مسئله بود که چگونه می شود آن هندسه ی رویایی را در پلان شهر پیاده کرد؟ شاید هم نیازهای اولیه را فراموش کرده بود ولی شهر حالا یک اثر هنری بود: بیانی از اندیشه ها.
نمونه ای از پلانهای آرمانی شهرهای ستارهگون که ساخته شد.
در قرن هجدهم بود که بارون هوسمان[6] زیر سایه ی اقتدار امپراطور فرانسه، ناپلئون سوم، عملا پاریس را زیر و رو کرد. او متاثر از اصول سبک باروک قوانینی را تدوین کرد که ساخت و ساز شهری را کنترل می نمود و خود به پیاده کردنِ آنها پرداخت.
عکس هوایی پاریس: طاق نصرت و خیابان شانزلیزه، الگوی سه گوش و ستارهای در آن مشهود است.
پس از انقلاب صنعتی، دوره ای تاریک و پرآشوب در شهر های انگلیس آغاز شد. شهرهای صنعتی و کارگرنشین با بحران های جدی همچون آلودگی، جرم و جنایت، بیکاری، شیوعِ بیماریها و... روبرو شدند. گروهی از شهرنشینانِ طبقهی متوسطِ انگلیس، برای اصلاح شرایط، «جنبش شهری» را به راه اندختند. اوایل قرن بیستم بود که در نهایت رشته برنامهریزی شهری به صورت آکادمیک در دانشگاه های انگلیس تدریس شد. اولین دوره از تفکر برنامه ریزی شهری رویکرد بلوپرینت[7] نام گرفت که تحت تاثیر مکتب عقل گرایی و پوزیتیویسم، به شاخص های کمی توجه داشت. شاخصهایی چون: نور مناسب خورشید، سهولت تردد و دسترسی، واحد های ساختمانی منظم، فضای سبز و ... .
شمایی کلی از یک برنامه بلوپرینتی که بسیار هم اجرا شد.
در عصر ایدئولوژیها، شهر تبدیل به بزرگمقیاسترین رسانهی حکومت و ایدئولوگهایش شد، تا قدرت خود را به رخ بکشند. از طرح های بلند پروازانهی اشپر[8] برای پایتخت جهانی رایش سوم تا جنبش های فوتوریستیک در قلب ایتالیای فاشیست.
این همان برلینی است که هیتلر آرزویش را داشت.
شهرسازی کمونیسم نیز درقرن بیستم طولانی مدت فعال بود[9] و ترویج و تحقیق اصل برابری در زندگی مردم را دنبال می کرد. شهرهایی ساخته شدند که تمام مردمش یک شغل داشتند و خانه ها و آپارتمانهایی که در مقیاسی بزرگ تکرار می شدند.
اگر در زمان استالین به دنیا می آمدید، شانس زندگی در چنین شهرک هایی را داشتید.
این الگوها به چین مائوئیستی هم سرایت کرد و نهایتا بیش از پنجاه شهر با ساخت و ساز لِگویی، چین را پرکرده و می کند. شهرهایی که تقریبا خالی از سکنه اند و شهر ارواح[10] نامیده می شوند. جالب آنجاست که دولت هنوز هم با ساخت شهرهای ارواحِ بیشتر، امید به پر شدنشان دارد.
جهان ِلیبرال بعد از جنگ جهانی، قصه ی متفاوتی داشت. با رشد اقتصادی جهان غرب، به نظر می رسید که زمان مناسبی برای اسکان جمعیتِ روزافزون رسیده است.
نظام برتون وودز[11] رشد سرسام آور تولید ناخالص داخلی را برای ایالات متحده به ارمغان آورد. این گشایش اقتصادی دستِ سیاستمداران آمریکایی را در انجام طرح های بلندپروازانه باز گذاشت. یکی از این طرح ها پروژه خانه سازی عمومی بود. قانون خانه سازی 1949 برای ساخت 810000 خانه هدف گذاری میکرد و به برنامه ریزانِ شهری فرصتِ بی نظیری برای اجرای طرحهای خود می داد. برنامهریزانِ شهری عقل گرا صدها پروژهی کوچک و بزرگ را در سراسر ایالاتِ متحده با تمام استانداردهای رویکردِ بلوپرینتی طراحی و اجرا کردند. اما این داستان به ایالاتِ متحده ختم نمی شد و در دیگر کشورها هم پیگیری شد. اروپا نیز تحتتاثیر این جریان و به نحو مشابهی زیر ساخت و سازهای عظیم رفت. امثال لوکوربوزیه اونیته هبیتاسیون[12] ساختند و طرحهایی جدید از مجمتعهای تکرارشونده را توسعه دادند. تمام تلاش معماران و شهرسازان حال به جای طرح های بلند پروازانه جهانشهری معطوف به ساخت شهرهایی کوچک شد برای اسکان جمعیتِ روزافزون، اینجا بود که شهرک ها سر برآورند.
یکی از طرح های لوکوربوزیه بررای شهرک های بعد از جنگ.
اما چند سال پس از تکمیل اولین پروژه ها، مشکلات پیش بینی نشده ای بروز کرد. تفکیک نژادی، فقر، جرم و جنایت، مواد مخدر، بیماریهای مسری و مشکلات تحصیلی در این شهرک ها شیوع پیدا کرد. شرایط به قدری بد شد که حتی افسران پلیس جرئت رفتن به این ساختمانها را به خود نمی دادند. خانوادهها نیز شروع به ترک این ساختمانها کردند.
با تخریب ساختمانهای پروژه پروت-آیگو در اوایل دهه 70 رویای برنامه ریزان بلوپرینتی از شهرهای "استاندارد" از بین رفت.[13] پروژه های دیگر نیز وضعیت مشابهی داشتند.[14] معدودی از این پروژهها که قرن ِ بیستویکم را به خود دیدند، نیز در حال تخریبشدن هستند.
پس از آن، کنگره آمریکا قانون خانه سازی را تغییر داد. دیگر هیچ پروژه ی "بلوپرینتی" در ایالات متحده آغاز نشد. رویکردهای عقلگرا حقیقتاً شکست خوردند.
از دهه ی 70 میلادی تئوریهای جدیدی فرصت عرضِ اندام پیدا کردند. نقطه اشتراک تمام تئوریهای جدید برنامه ریزی شهری، تاکید بر مشارکت عمومی بود. در رویکردهای عقل گرا، مشارکت عمومی به عنوان روش تلقی می شد اما در تئوریهای جدید، مشارکت عمومی تبدیل به هدف شد. نتیجه ی کلان تر رویکردهای جدید نیز این بود که به جای اینکه دولت برنامهریزی شهری را انجام دهد، تنها یک طرح کلی ارائه می کند و جوامعِ محلی و ساکنین شهر وظیفه برنامه ریزی را بر عهده خواهند داشت. هم اکنون نیز بسیاری از شهرها در سراسر جهان، برنامه هایی بلند مدت با هدف توسعه پایدار طراحی و تدوین م یشود. بخش عمدهای از این برنامه ها بهدست جوامع محلی طراحی شده است.
طهران
تمام این ماجراها که گفته شد درباره ی تهران بی مصداق است. طهران روستایی بود که ناگهان پایتخت شد و نام شهر به خود گرفت . سالهای طولانی رشد ارگانیک و لاک پشتیِ شهر در محدوده حصار ادامه پیدا کرد و فقط وقتی گسترش یافت که در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه شهر گنجاییِ جمعیتش را نداشت. پس از به قدرت رسیدن رضاشاه کریم آقاخان بوذرجمهوری[15]، به کار بلدیه گماشته شد. دیوار های تهران ناگهان تخریب شدند و خیابانکشی های جدید آغاز شد اما این پایانی بر رشد ارگانیک شهر نبود.
تا دهه پنجاه شمسی شهر دو محور اصلی شمالی-جنوبی داشت که تهران را به تجریش متصل می کرد: جاده شمیران (خیابان شریعتی کنونی) و جاده ی پهلوی ( خیابان ولیعصر فعلی). ساخت و سازهای اولیه حول این دو محور شهر را گسترش دادند. البته همان خرد خرد و ارگانیک.
این تصویر نشان میدهد که تهران چگونه آرام آرام رشد کرد.
سال ۱۳۴۷ طرح جامع تهران کلید خورد. سازمان برنامه و بودجه طرح را پیشتر به عبدالعزیز فرمانفرمایان[16] و گروئن(Gruen) سپرده بود تا برای تهران چاره اندیشی کنند البته این طرح هیچ شباهتی به طرح های شهری گستردهیِ عصر ایدئولوژی نداشت. مانند هوسمان نبود که اصولی برای شهرسازی تعریف کند و با آن شهر را شخم بزند. توصیفی بود از آینده گسترش شهری و توصیه هایی هم داشت راجع به کلیاتی مانند محورهای مواصلاتی که بیشتر هم همان ها اجرا شد.
از طرح جامع که شریانهای شهر را برنامه ریزی می کند.
طرح های جامع تهران همان جا تمام نشدند و تا همین سال ۱۳۸۹ هر چند سال طرحی جدید ابلاغ می شد اما شهر بی توجه به اینها خودش داشت رشد می کرد.
زمانی بود که دولت مردان تصمیم گرفتند لااقل پاره هایی را با همان منطق عقل گرا به شهر الحاق کنند تا شاید رشد شهر را به دست بگیرند. البته این پاره ها از جنس طرحهای بزرگ شهری نبود و به شهرک های مسکونی محدود می شد.
درست زمانی که آمریکایی ها آخرین ساختمانهای پروت-آیگو را تخریب می کردند، کلنگ اکباتان در تهران به زمین خورد. برای این کار هم از طراحان آمریکایی[17] کمک گرفته شد. افتتاح اکباتان حدود یک دهه به طول انجامید و اغلب استانداردهای یک پروژه بلوپرینتی در آن رعایت شد. اگر چه اکباتان در اسکان جمعیت، سهولت تردد و برخی شاخصهای کمی دیگر موفق بود اما آسیب های این نوع خانه سازیها آشکار شده است. آمارِ بالای جرم و جنایت در اکباتان (به طور متوسط 25000 پرونده کیفری در سال) برای جمعیت 44000 نفره اش، نگرا نکننده است. سایر آسیب های پروژههای بلوپرینتی نیز، با شدت و ضعف در اکباتان دیده میشود.[18]
شهرک اکباتان و نظم تکرار شونده اش.
شهرک والفجر (واقع در کنار اتوبان نیایش) یکی دیگر از این مثال هاست. این شهرک بعد از جنگ تحمیلی برای اسکان خانواده ی شهدا توسط ارگانی دولتی ساخته شد و به فرزندان این خانواده ها واگذار گردید. فرزندانی که با مادر خود زندگی می کردند. اما طولی نکشید تا مشکلات متعددی پدید آمد. از هم افزایی بارِ روانی پدر نداشتن بین کودکان تا مشکلات اخلاقی حاصل از نبود شوهر برای مادران. این کودکان که اغلب زیر دست ناپدری بزرگ شده بودند حالا مادران خود را بر اثر نفرتی که از کودکی خود داشتند از خانه بیرون انداختند چون خود صاحب خانه بودند. دولت در نهایت مجبور شد تا افراد دیگری را نیز وارد این شهرک کند تا از بار تمایز و انحصار بکاهد. اگر چه هنوز هم این شهرک مشکلاتی دارد ولی به سرنوشت پروت-آیگو دچار نشده است.
از این گونه مثال ها در تهران بسیار یافت می شود. پیشتر گفتیم که این گونه شهرسازی در دنیا به پایان رسیده اما تهران و حومه اش هنوز این گونه رشد میکنند. تهران حالا چیزی نیست جز تکه پاره هایی وسیع از این شهرک ها که به هم وصله پینه شده اند. موجودی را فرض کنید که به معنای واقعی کلمه شترگاوپلنگ است!
اما شهرک سازی ها اساساً باعث ایجاد شکاف اجتماعی می شوند. این نوع خانه سازی عمومی، همچون شهرک والفجر، یا مستقیماً برای گروه اجتماعی خاصی برنامه ریزی شده است، یا همچون اکباتان، به صورت غیر مستقیم، طبقه اقتصادی خاصی را جذب می کند. این جداسازی های اجتماعی موجب ایجاد تضاد منافع در بطن جامعه می شود. در شرایط بحرانی، این تضاد منافع به سطح آمده و باعث بروز بحران های جدی برای جامعه می شود. یکی از دلایل شکست پروت-آیگو تفکیک سیاه پوستان از سفید پوستان بود. تهران، شکاف های اجتماعی عمیقی دارد که ناشی از عدم برنامه ریزی شهری مناسب بوده است. بخشی از هر برنامه پیشنهادی برای تهران باید شامل این باشد که چگونه افرادی از طبقات اقتصادی متفاوت و گروه های اجتماعی گوناگون در کنار یکدیگر زندگی کنند و فاصله بالاشهر-پایین شهر کاهش یابد اما مسئله دیگر نیاز ذهن انسان به تمایز داشتن است. اسکان انسان ها در خانه های یکسان و تکرار شونده موجب عدم ارضای این نیاز بشر و مشکلات روانی است که به همراه آن می آیند.
هدف برنامه ریزی شهری، دستیابی به توسعه ی پایدار است. این هدف محقق نمی شود مگر با ایجاد مشارکت عمومی. بنابراین تمام راه حلهای یک برنامه مناسب و کارا، به نحوی با مشارکت عمومی در ارتباط است. برای افزایش مشارکت عمومی به نظر می رسد که ایجاد خرده جوامعی چند صد نفره در قالب یک محله از بهرین راهها باشد. هیچ نظارتی همچون نظارت خود مردم بر خودشان موثر نیست. در محلهی غریبه ها فروشنده ی مواد مخدر آزادانه فعالیت می کند اما در فضای محل هایِ آشنا، غریبه ای بیش نیست.
یک جامعه محلی در صورت وجود ثبات اجتماعی می تواند زنده بماند. نیاز داریم که مردم یک محله، سال ها در یک نقطه بمانند و روابط اجتماعی پایدار برقرار کنند. اما برای ایجاد ثبات اجتماعی چه می توان کرد؟ ساده ترین راه، محدود کردن تحرک جغرافیایی است. به این معنا که اجازه تغییر محل سکونت را به شهروندان ندهیم. اما محدود سازی تحرک جغرافیایی، به شکل اجباری، به معنای زیرپا گذاشتن ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر[19] است و تبعات ناخوشایندی در پی دارد. راه حل دیگر ایجاد مشوق های اقتصادی یا افزایش هزینه های جا به جایی است. بسیاری از شهر ها برای ایجاد مشوق های اقتصادی، مسیر محلی سازی اقتصاد (localized economy) را در پیش گرفته اند. راه حل دیگر نیز این است که جامعه محلی، خود، همسایه هایش را انتخاب کند. این راه حل، به ویژه برای شهر هایی که سرمایه اجتماعی و اعتماد در آنها کم است (همچون تهران)، کارآمد می باشد.
به علاوه محدودیت های ذهن بشر را نیز باید در نظر گرفت. روابط اجتماعی که انسان ها می توانند برقرار کنند محدود است. اسکان جمعیتی عظیم در یک نقطه مانع ایجاد روابط اجتماعی پایدار و جامعه محلی می شود. به همین خاطر ساختمان های مرتفع ایده خوبی نبودند. پس از تخریب ساختمان های مرتفع در آمریکا خانه های کم ارتفاع جای آنها را گرفتند.
تهران سال ها محله ها و خرده جوامع محلی را تجربه کرده است. احیای این محله ها بسیاری آسان تر از ایجاد آنهاست. بسیاری از شهر های آمریکا که جوامع محلی را تجربه نکرده اند، به سمت ایجاد آن رفته اند و در این زمینه موفق بوده اند. بنابراین احیای جوامع محلی تهران نباید کار غیرممکنی باشد. اما برای ایجاد این جوامع محلی چه می تواند کرد؟
مشارکت عمومی در ایران، مثل خوردن کرفس شده است. هیچ کس مخالف آن نیست، چرا که همه می دانند خوب است. اما کسی نیز علاقه ای به این کار ندارد. شهرک سازی های جدید همچنان با رویکرد بلوپرینتی طراحی و اجرا می شوند. آسیب های این نوع برنامهریزی، برکسی پوشیده نیست، اما راهحل جایگزین آن پرهزینه به نظر می رسد. درگیر کردن مشارکت عمومی در برنامه ریزی های شهری به این معناست که دولت، سطحی از قدرت خود را به جامعه بدهد. چنین اتفاقی در طول حیات دولت مدرن در ایران، بی سابقه بوده است، چرا که به خاطر ساختار خاص تاریخی-جغرافیایی جامعه ایران، قدرت در ایران همواره میل به تمرکز داشته است. به علاوه تقسیم قدرت دولت، بدون وجود جامعه مدنی بی معنی خواهد بود. رفتار و گفتار سیاستمداران ایران، نشان داده است که تمایلی به ایجاد جامعه مدنی ندارند و حتی آن را دشمن خود و توطئه غربی ها میدانند. در هر حال بخشی از موفقیت هر نوع برنامهای برای شهر تهران، به اراده ی سیاستمداران در ایجاد و تحمل جامعه مدنی باز می گردد.
باور ما این است که این شکاف ها را باید از پایین به بالا حل کرد و پیدا کردن راه حلی آمرانه برای آن محتوم به شکست است. گفتیم شهر موجودی زنده است و تغییر در هر جز آن به تغییراتی بزرگتری می انجامد. اگر ساختار شهر تعامل و مشارکت شهروندانش را ایجاب کند جهان های معرفتی آن ها به هم نزدیک تر می شوند و در چرخه ای خرده جوامع شکل میگیرند و کالبد شهر را تحت تاثیر قرار میدهند.
به نظر می رسد که یکی از راه های افزایش این مشارکت ِعمومی تغییرات کالبدی خرد باشد. یعنی کانونی برای مشارکت عمومی اعضای محله بسازیم اما حال چگونه ایم؟ تهران شهری است که فقط تو و بیرون دارد. تا وقتی که در خیابانید بیرون هستید و تا وارد ساختمانی میشوید تو. تهران بیشتر از هرچیز دیگری میان فضا می خواهد.
میان فضا مکانی است بینابین تو و بیرون که چند ویژگی ذاتی دارد: عمومیاست و آزاد و از طرفی امن و دلپذیر. پلازا های توسکانی و رم در عصر رنسانس نوعی از این مکان ها بودند و باغ کتاب و لمکده هایش هم تلاشی هستند برای ایجاد این فضاها. اما دریغ که با ساخت پروژه ای عظیم و با دسترسی بد نمیتوان به این هدف رسید.
یکی از ویژگی های ماهوی این میان فضاها، که فراموش شد، دسترسیِ راحت آن است. اینها باید همه جا باشند و راحت بتوان به آن ها دست یافت. در هرمحله ای. گام بعدی نیز هویت مند کردن آن با توجه به محله هاست. کافه های پرتعداد تهران هم شاید مصداقی از این فضاها باشد اما نه مخاطبش همهی مردم است و نه هویت دارد، همه شان در یک طیف خلاصه می شوند.
نمونه ای از یک محله آرمانی که در تهران پیدا نمی شود.
الگوی شهری مناسب برای تهران امروز الگویی است که بتوان این فضا را تعریف کند. اما با تهران کنونی چه می توان کرد؟ بیشتر تهران الگویی شبیه به تصویر زیر[21] دارد: یک کوچه واقع میان دو خیابان. این کوچه در مرحلهی اول محل دسترسی افراد به خانههایشان است، جایی که ماشین هایشان را پارک می کنند. اما علاوه بر آن افراد غریبهای نیز از آن برای میانبر یا رسیدن به خیابان دیگر استفاده می کنند. خلاصه که این کوچه محل گذر است.
حال فرض کنید که یک سر کوچه را با موانعی طبیعی و شفاف [22]بستیم تا فقط افراد محلی در آن عبور و مرور کنند و کوچه فضای اختصاصی آن ها شود. دیگر خبری از خودروهای غریبه نیست. فضای کوچه خلوت می شود. اما آیا این کار باعث از بین رفتن امنیت اجتماعی این فضا نمی شود؟ هیچکس کوی مردگان را دوست ندارد.
حال اگر علاوه بر محدود کردن دسترسی به کوچه فضایی در میانه آن ایجاد کنیم چه؟ فضای که مناسب برای گفتگو و تعامل افراد محله است و از نظر آن ها تفاوتی با خانه هایشان ندارد مگر این که عمومی است. این فضا اگر کوچک و دلنشین باشد و قابل دسترسی برای تمام افراد کوچه به مرور زمان هویت خود را پیدا می کند. به نظر می رسد به ساخت میان فضا نزدیک شده باشیم.
شاید الگویی که سخن از آن رفت سادهلوحانه به نظر برسد. حتی اگر برای تمام کوچه های شهر هم چینین فضایی خلق شود و حتی اگر از تمام مشکلات احتمالی ثانویه[23] آن هم بگذریم باز چه تضمینی وجود دارد که این کرفس خورد شده طرفدار پیدا کند؟ اما به یاد بیاورید که پیشنهاد ما از جنس فرهنگ سازی های آمرانه نیست بلکه تنها تلاشی است برای ایجاد فرصتی برای تعامل بیشتر افراد شهر، برای نزدیک کردن جهانهای معرفتیشان. پیشنهاد می کنم شما هم فکر کنید که چه می توان کرد.
این یادداشت که خواندید حاصل اضافه کاری دو دانشجوی متفاوت بود که روی هم معماری و اقتصاد و علوم سیاسی و ادبیات میخواندند و البته نگران شهرشان بودند. بدیهی است که اگر سعی کنیم از رویکرد کلان نسبت به مسائل شهری عقب نمانیم و نگران شهرمان هم باشیم به نتایج اجرایی بهتری هم می رسیم هرچند خرد باشند. اهل فن بهتر می دانند...
منابع:
Andrea I. Frank، و Cristopher Silver. 2016. Urban plannig education, Beginnings, Global movement and future prospects. Springer.
Bruce Stiftel، و Vanessa Watson. Dialogues in Urban and Regional planning. Routledge.
Bureau of the census of USA. 1994. "Housing in United states."
Marcus B. Lane. 2005. "Public participation in planning: an intellectual history." Australian Geographer 17.
New York city plan "Go To 2040".
Austin city plan "Imagine Austin".
Nicholas J.Stevens، Paul M. Salmon، Guy H. Walker، و Nevile S. Stanton. 2018. Human factors in land use planning and urban design. Taylor & Francis.
Nicholas Papayanis. 2004. Planning Paris before Haussmann . The Johns Hopkins University Press.
William J. V. Neill. 2003. Urban Planning and Cultural Identity. Routledge.
آرتینا نیک نیا. 2014. "تحلیل مقایسه ای سیمای جنایی شهرک های غرب و اکباتان طی سالهای 1393 - 1392 - 1391."
زیگفرید گیدیون، منوچهر مزینی (مترجم). 1392. فضا، زمان و معماری: رشد یک سنت جدید. علمی و فرهنگی.
عبدالعزیز فرمانفرمائیان. 1347. طرح جامع تهران.
مجید غمامی. 1389. "موانع تحقق طرح های جامع تهران بررسی نقش مسائل درونی و بیرونی طرح های جامع درتحقق پذیری آنها." فصلنامه منظر، دوره: 2، شماره: 6 5.
نهاد مطالعات و تهیه طرح های توسعه شهری تهران. 1386. سند اصلی طرح راهبردی-ساختاری (جامع) شهر تهران. تهران: شورایعالی شهرسازی و معماری ایران.
پی نوشت:
[0] این یادداشت با این نام در نشریه "دریچه معماری"، شماره سوم به چاپ رسیده است.
[1] ایده های فیزیکدانی به نام جِفری وست در رابطه با این موضوع، بامزه است. اگر این موضوع برایتان جالب است، کتاب زیر را بخوانید:
“Scale: The Universal Laws of Life and Death in Organisms, Cities and Companies”
اگر وقت ندارید این سخنرانی TED را ببینید:
https://www.ted.com/talks/geoffrey_west_the_surprising_math_of_cities_and_corporations
[2] به مجموعه روش هایی گفته می شود که سعی می کند قاعده انتخاب طبیعی داروین را دور بزند و خود به موجودی کاراتر برسد.
[3] اصطلاحات مربوط به خیابان های عمود بر هم در شهرسازی رومی.
[4] درباره ی اقدامات پاپ سیکتوس پنجم مراجعه کنید به : فضا، زمان، معماری: زیگفرید گیدیون: ص 95
[5] کواتروچنتو که بعدها طرحش به وسیله فیلارته به دقت ترسیم شد. همان: ص 59
[6] اگر با طرح های ژرژ اوژن هوسمان آشنایی ندارید می توانید مقاله مجازی زیر را بخوانید:
و یا فصل اول این کتاب را ملاحظه کنید:
Planning Paris before Haussmann by Nicholas Papayanis
[7] Blueprint approach
[8] آلبرت اشپر معمار محبوب حزب نازی و وزیر ساخت و ساز آلمان در سالهای جنگ جهانی دوم بود.
[9] از دورهی استالین تا بحران اقتصادیِ شوروی
[10]گزارش زیر برای معرفی شهر ارواح احتمالا کافی است:
https://www.youtube.com/watch?v=IwmKeXkBWOA
[11] برتون وودز (Bretton Woods)هم نام توافقنامه بین کشور های آمریکا، کانادا، اروپای غربی، استرالیا و ژاپن است که در 1944 امضا شد و هم نام نظام مالی-اقتصادی جهانی است که تا 1971 ادامه داشت. هدف از برتون وودز، مشخص کردن قوانین حاکم بر معاملات مالی و تجاری کشور های عضو بود. در این توافقنامه، آمریکا برای حمایت از واحد های پولی کشور های عضو، با دلار و طلای فدرال رزرو تعهد کرد. یکی از نتایج این اقدام، تبدیل دلار به مهم ترین واحد پولی جهان و مشروعیت مالی آمریکا بود.
[12] یکی از پروژه های مشهور لوکربوزیه که بین سال های 1947-52 در مارسی ساخته شد.
[13] پروژه پروت-آیگو (Pruitt-Igoe) در سنت لوئیر و در سال 1954 احداث شد. معمار این طرح، مینورو یاماساکی، همان کسی بود که بعداً برج های تجارت جهانی در نیویورک را طراحی کرد. این پروژه یکی از بهترین پروژهها در نوع خود تلقی میشد اما تا 1960 وضعیت رو به وخامت گذاشت. برای توصیف وضعیت این پروژه، آن را با فضای رمان های چارلز دیکنز مقایسه می کنند. در اوایل دهه 70 تمام 33 ساختمان این پروژه توسط دولت محلی منفجر شد.
[14] خانه های کابرینی-گرین و رابرت تیلور در شیکاگو، کوئینز بریج در نیویرورک، باغ های کوچران در میسوری، شهر سنت جیمز در کانادا، برج های آیلود در پاریس، بالیمون در ایرلند، رِدرُد در اسکاتلند و بسیاری از پروژه های دیگر در سراسر جهان به سرنوشت مشابهی دچار شدند.
پروژه کوچران، مورد جالبی است. این پروژه تقریباً همزمان با پروت-آیگو، توسط همان معمار و در همان شهر تاسیس شد. وضعیت کوچران نیز همچون پروت-آیگو رو به وخامت گذاشت. ساکنین کوچران، پس از نه ماه تظاهرات به وضعیت خانه هایشان توانستند مدیریت باغهای کوچران را بهدست بیاورند. مدیریت مستقل مردمی کوچران وضعیت را بهبود بخشید. اما در 1998 مقامات دولتی، مدیریت کوچران را بازپس گرفتند. پس از آن وضعیت رو به وخامت گذاشت. تا سال بعد، نرخ خانه های خالی از زیر 10 درصد به حدود دو سوم افزایش یافت. در نهایت باغ های کوچران نیز در 2008 تخریب شد.
[15] از سرهنگان تیپ قزاق بود که از سال 1302 به مدت 10 سال بلدیه تهران را اداره می کرد.
[16] از معماران پرکار عصر پهلوی دوم که در 1392 در اسپانیا درگذشت.
[17] جردن گروزن این شهرک را طراحی کرد و شرکت استارت آن را ساخت.
[18] برای مطالعه درباره آسیب های اجتماعی شهرک اکباتان مرجعه کنید به:
نیک نیا, آرتینا. 2014. "تحلیل مقایسه ای سیمای جنایی شهرک های غرب و اکباتان طی سالهای 1393 - 1392 - 1391."
[19] "Everyone has the right to freedom of movement and residence within the borders of each state.”
[21] برگرفته از GIS تهران، کوچه ای حوالی میدان امام خمینی(ره)
[22] Transparent
[23] از بزرگترین مشکلات فعلی تهران ترافیک است و با این کار عملا در بعضی مناطق مشکل حاد تر هم می شود اما باور کنید ما بی تقصیریم!