دهم: کدام را نشانه بگیرم؟ - نقدی بر "آموزش معماری، معمارکُش است! / مقصر کیست؟"
قبل از هرچیز اگر حوصله اش را داشتید این متن را در سایت آرل بخوانید وگرنه که چیزی نخواهید فهمید!
من داور نیستم اما بیایید ما هم دنبال مقصر بگردیم. میگوید که ” چرا کمتر کسی دست اتهام را به سوی دانشگاه دراز میکند؟“ به نظر میرسد که دانشگاه همان ’صومعه‘ دور افتاده در جایی است که راهبانی تربیت میکند و آن ها هم راهبان. احتمالا این صومعه کمترین نقش را در تربیت معماران سازنده دارد1. پس احتمالا دستِ دستاندرکارانش از ساختن کوتاه است، اما زبان منتقدان اتفاقا به سویش دراز! دیواری کوتاهتر از دیوار صومعه ما وجود ندارد.
مدارس معماری ممکن است هنوز در ایران نقش چرخ پنجم گاری را داشته باشند اما با یک تفاوت. گاری زمان گروپیوس شاید سالم بود و امروز اگر گاری معماری سالم هم باشد دارد به ناکجا آباد میرود2.
معمارانی که به جای شناخت مخاطبشان خواه و ناخواه با تراکم درگیرند و استاد[انی] که به دنبال یک ... شناسِ معمار میگردند و آن جریانی که معمار را هنوز امتداد طولی خدای جهان آفرین بر زمین میداند و معمار را تجلی او و نیمچه فیلسوف-معمارانی که در خواب خوش هنرهای زیبا مانده اند و با توصیف امر زیبا ارضا میشوند و اصول دینشان زیباییشناسی است و بالاخره شاید مطالعات معماری که نمیدانم دستاورد تئوریکشان در راه آفرینش اثر معماری چه بوده است، همه و همه در یک زمین بازی میکنند.
معماری قربانی یک قبیله است هرچند افراد قبیله با هم قهر باشند. چه کسی منتقم خون او خواهد بود و مهم تر این که از که انتقام خواهد گرفت؟ به زعم من که قبیله قاتل است.
نمیدانم که منجی معماری خواهد آمد و یا نه اما کار اهل معماری از شوک گذشته و باجوال دوز هم بیدار نمیشوند. ارباب مذاهب معماری هریک با شیوهی خود مَستند و خود را به چنان خوابی زدهاند که از بس شیرین است، تنها راه اتمام آن مرگی تدریجی است که البته نمیتواند خیلی دور باشد.
من ترجیح میدهم اگر کسی خود را معمار مینامد اول بسازد و بعد حرف بزند. اگر چه که میگویند دانشجو با ناله زنده است و خواهش میکنم این دلگرمی شیرین را از او نگیرید.
خب به قدر نیاز نالیدم! اما مقصر چه شد؟ راه نحات چیست؟ و کجای کار میلنگد؟ نمیدانم، ولی متن را که میخواندم مرا بیش از هرچیز به یاد ’ترس و لرز‘3 اعتباری نقش اول فیلم 4"the killing of a sacred deer" انداخت، آنجا که او از خود میپرسید:« چه کسی را نشانه بگیرم؟» و همه از نزدیکانش بودند. نویسنده نیز خود با دانشگاه و محیط آکادمی معمار نپرور و جامعه معماری درگیر است و در این های و هوی نمی داند چه کسی را مقصر بداند. نقشِ اول ما نهایتا چشمانش را بست و به این سو و آن سو شلیک کرد تا بالاخره یکی هدف قرار گرفت با اینکه چند تیر اولش هوایی بود، تحلیل این متن نیز به نظرم هوایی بود.
این نوشته که نوشتم با آن که نام نقد داشت اما هدفش نقد نویسنده نبود که تلنگر خویشیِ خویشتن بود که گاه و بیگاه در وهمی مشابه با نویسنده سِیر میکند.
7 آذر 97
پانوشت:
1. مدعای نویسنده
2. همانطور که نویسنده میگوید و من هم متفقم.
3. ر.ک. سورن کیرکگور
4. اثر یورگوس لانتیموس